کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

روضه مکتوب برای مادر

سید مهدی سیدی

26 آذر 1400 ساعت 12:13

نزدیکی‌های اذان ظهر بود، بچه‌ها که از در وارد شدند،دیدند «اسماء» نشسته و مثل ابر باران گریه می‌کند! در همان نگاه اول، دنیایی از غم بر دلشان آوار شد.


                                   بسم‌الله الرحمن الرحیم

نزدیکی‌های اذان ظهر بود، بچه‌ها که از در وارد شدند،دیدند «اسماء» نشسته و مثل ابر باران گریه می‌کند! در همان نگاه اول، دنیایی از غم بر دلشان آوار شد.

- اسماء! مادرِ ما هیچگاه این موقع از روز نمی‌خوابید!
گفت: آری عزیزانم! اما اینبار برای همیشه خوابیده است؛ فاطمه (سلام‌‌الله‌علیها) از دنیا رفته!

طفلان علی (سلام‌الله‌علیه) گریه کردند و خودشان را به پیکر مادر رساندند.
یکی خودش را به صورت مادر چسباند و ضجه زد:
- مادر! اگر با «حسن» حرفی نزنی، فرزندت جان می‌دهد!
دیگری خودش را به پاهای مادر رساند و گفت:
- مادر! من «حسین» تو هستم، چرا بر سر من دست نوازش نمی‌کشی؟
در میان ناله‌های یتیمانه‌شان، ضجه می‌زدند و می‌گفتند: کَلِمینی یا اماه! «مادر با ما حرف بزن!»

- بچه‌ها یکی‌تان برود در این حادثه بابا را خبر کند! 
سریع خودشان را به مسجد پیامبر (صلی‌الله علیه‌وآله) رساندند در حالیکه علی برای نماز ظهر آماده می‌شد.
- بابا! بیا که مادرمان از دنیا رفت!

تا علی گریه بچه‌ها را دید و این مهیب‌ترین خبر عالم را شنید، از صورت بر زمین افتاد!
و تا برسد به خانه – همان خانه‌ای که درش را سوزاندند - هی خطاب می‌کرد:
یا زهرا! یا زهرا! ...


کد مطلب: 1547

آدرس مطلب :
https://www.mardomefarda.ir/note/1547/روضه-مکتوب-مادر

مردم فردا
  https://www.mardomefarda.ir